گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیه 170 ] .... ص : 291







( وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ ( 170
(و هر گاه بایشان گفته شود که پیروي کنید آنچه را خداي نازل کرده، گویند بلکه ما پیروي میکنیم آنچه را پدران خود را بر آن
یافتیم، آیا اگر پدران ایشان 1- سوره یونس آیه 60
-2 کافی باب النهی عن القول بغیر علم
ص: 292
قائل پیغمبران الهی و مؤمنین بآنان هستند که از « اذا قیل » ( چیزي را تعقل نمیکردند و هدایت نیافته بودند باز از آنان پیروي میکنند
وظائف مهمه آنها ارشاد و هدایت است و مرجع ضمیر در لهم همه کفار و مشرکینند و وجهی براي اختصاص ببعضی دون بعض
دیگر ندارد.
امر ارشادي است یعنی بحکم عقل پیروي دستورات الهی لازم است مانند امر در أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ که اعمال « اتبعوا »
صفحه 153 از 266
مولویت در آن نشده و جز مثوبات و یا عقوبات احکام و تکالیف چیزي بر موافقت یا مخالفت آن مترتب نیست.
ما أَنْزَلَ اللَّهُ کلمه ما داراي عموم و شامل قرآن و همه احکام و دستورات الهی از واجب و مستحبّ و معاملات و غیره میشود بلکه
شامل همه کتب آسمانی و دستورات الهی است زیرا این سخن همه انبیاء و جواب همه منکرین آنها است قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ
آباءَنا جواب کفار است که حاضر بپیروي دستورات الهی نبودند و الفی بمعنی صادف و وجد است چنانچه در آیه شریفه:
بمعنی صادفا تفسیر شده و در این آیه بمعنی وجدنا است یعنی ما طریقه را که آباء و اجدادمان را بر «1» وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَي الْبابِ
آن یافتم تعقیب میکنیم و توجهی بسخن شما نداریم و این همان تقلید از روي عصبیت قومی است که قرآن کریم بشدّت آن را
تقبیح و مذمت نموده است زیرا مقام مقامی است که عقل میتواند از روي برهان و دلیل حقیقت را دریابد بالاخص بعد از آنکه به
بیان انبیاء و معجزات آنها معلوم و مبرهن گردید که طریقه آباء و اجدادشان فاسد و باطل بوده است دیگر تقلید از آنها نشانه
بیخردي است از اینجهت دانشمندان اسلامی میگویند در 1- سوره یوسف آیه 25
ص: 293
اصول اعتقادات تقلید روا نیست بلکه باید از راه دلیل و برهان عقائد مذهبی را پذیرفت و امّا در فروع دین چون تحقیق از روي دلیل
براي همه افراد بشر میسر نیست بحکم عقل باید از اهل خبره یعنی کسانی که همّ خود را صرف استنباط احکام شرعی نموده و
داراي روح پاکی و فضیلت هستند تقلید و پیروي نمود یعنی مجتهد مطلق عادل حیّ اعلم بشرائط مقرره که در کتب فقهیه مسطور
است.
أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً همزه براي استفهام تقریري و واو براي عطف و لو براي شرط است و تقدیر اینست که أ یتبعون
آبائهم و لو کانوا لا یعقلون شیئا آیا پیروي پدرانشان را میکنند و اگر چه آنان چیزي را تعقل نمیکردند و مراد از لا یعقلون اینست
که جاهل بودند نه اینکه عقل نداشتند و متعلق جهل معارف و احکام الهی است که پدران آنان از آنها دور بودند و شیئا نکره در
سیاق نفی و مفید عموم است و از آن استفاده میشود که آباء آنها بکلی از شرایع الهی عاري بودند و حتی یهود از دستورات موسی
و احکام تورات و نصاري از دستورات عیسی و انجیل او برکنار بودند و اعمال و وظائفی که بین آنها معمول بوده اختراعات و
بدعتهایی بوده که مطابق هوي و میل خود جعل نمودهاند.
وَ لا یَهْتَدُونَ اهتداء بمعنی راه یافتن و هدایت پذیرفتن است یعنی اگر پدران آنان در مقام استعلام بر نیامده و راه را نیافته و هدایت
هادیان را نپذیرفته باشند باز دنبال آنان میروند و از این جمله استفاده میشود که هدایت الهی در هر عصر و زمانی بوده منتهی الامر
» اکثر مردم از آنان اعراض داشته و هدایت آنان را نمیپذیرفتهاند چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام در نهج البلاغه میفرماید
اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم للَّه بحجۀ امّا ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا
» بلکه بقاء دنیا بواسطه بقاء حجّت است «
لو خلت الارض عن الحجۀ لساخت باهلها
ص: 294 «
[سوره البقرة ( 2): آیه 171 ] ...... ص : 294
( وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِي یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ ( 171
(و مثل تو نسبت بکافران مانند کسی است که چهارپایان را صدا میکند بچیزي که آن چهار پا جز صدا چیزي نمیشنود یعنی تنها
صدایی بگوش او میخورد بدون اینکه چیز دیگري را تعقل کند، اینها کران و گنگان و کورانند پس اینان تعقل نمیکنند) ینعق
صدایی است که راعی چهار پایان را میزند براي راندن یا توقف آنان حیوان صدا را میشنود ولی معنی آن را درك نمیکند و بسیار
صفحه 154 از 266
دیده میشود مخصوصا در رعایا که با حیوانات مانند گاو و گوسفند و شتر و اسب و استر و الاغ کلماتی میگویند مثل اینکه با آدم
تکلم میکنند و آنها آن صدا را میشنوند ولی معانی آن کلمات را درك نمیکنند خداوند در این آیه مثل کفار را بچهار پایان زده
که سخن پیغمبر را میشنوند و آیات قرآن را استماع میکنند ولی توجهی بآنها نداشته و ترتیب اثر نمیدهند، نه دعوت او را اجابت
میکنند و نه از نصایح او پند میگیرند و نه از انذار او بیمی بخود راه میدهند گویا پیغمبر خدا با چهارپایان تکلم میکند اینان ابواب
تعقل را بروي خود بستهاند نه میشنوند و نه جواب میدهند و نه میبینند.
فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ یعنی اینان تعقل و تدبر «1» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ شرح این جمله در ذیل آیه شریفه: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ گذشت
و تفکر نمیکنند و عواقب وخیمه کفر و اعمال ناشایسته خود را متوجه نیستند و راه سعادت دنیا و آخرت خود را 1- مجلد اول ص
421
ص: 295
در نیافتهاند از اینجهت اجابت دعوة پیغمبر و امتثال اوامر الهی را نمیکنند در برهان از هشام از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام
» روایت کرده که فرمود
ان اللَّه تبارك و تعالی بشّر اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، الی ان قال: و ذم الذین
لا یعقلون فقال: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، الایۀ و قال: مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا، الایۀ
سوره البقرة ( 2): آیه 172 ] ..... ص : 295 ] «
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ( 172
(اي کسانی که گرویدهاید بخورید از چیزهاي پاکیزه که ما بشما روزي دادهایم و خدا را شکر گزاري کنید اگر او را پرستش
مینمائید) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا انصراف خطاب از عموم ناس بخصوص مؤمنین از باب تلطف و عنایت خاصه حق تبارك و تعالی
نسبت بآنها و اشعار باینست که مقصود اصلی و اولی از ایجاد طیبات و نعم الهی برخورداري مؤمنین از آنهاست و بهره برداري کفار
و معاندین ثانیا و بالعرض است چنانچه غرض از اصل خلقت بشر، پیدایش مؤمنین از انبیاء و اولیاء و پیروان واقعی آنها بوده که در
این عالم و عالم دیگر بنعم الهی متنعم شوند چنانچه مفاد بسیاري از اخبار و ادعیه و زیارت مخصوصا زیارت جامعه است.
امر در اینجا ظاهر در ترخیص است و تعریض بر کسانی است که خود را از خوردن طیبات محروم میکنند و رهبانیت اختیار « کلوا »
مینمایند و در حدیث از معصوم است که فرمود:
(ان اللَّه یحبّ ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بغرائمه)
ص: 296
» : و از حضرت هادي علیه السّلام روایت شده که فرمود
«1» « ان اللَّه یغضب علی من لا یقبل رخصه
تبعیضیه براي اینست که خوردن همه طیبات بلکه رسیدن بهمه آنها مقدور نیست یعنی هر مقدار « من » مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ تعبیر به
که مایل باشید و در دسترس شما گذارده شود، و تعبیر به طیبات در اینجا براي تعریض بر نهی از خبائث نیست زیرا مقام مناسبت
ندارد بلکه در مقام امتنان و تفضل است که میفرماید مأکولات شما را مطابق حکمت و مصلحت، طیّب و پاکیزه قرار دادیم تا از
نیز براي اظهار تلطف و « رزقناکم » آنها لذت ببرید و ملایم طبع شما باشد و موجب شود که منعم خود را سپاسگزار باشید و تعبیر به
که این خصوصیات را ندارد و این جمله « رزقتم » ازدیاد شکر است زیرا با این تعبیر مخاطب بی درنگ متوجه منعم میشود بر خلاف
بمنزله بیان علّت براي جمله بعد است که و اشکروا باشد.
صفحه 155 از 266
موجب مزید نعمت میشود و «2» وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ شکر منعم بحکم عقل لازم و واجب است و بنص آیه شریفه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
براي شکر اقسامی است:
-1 شکر قلبی باین معنی که قلبا معتقد باشد که همه نعم از جانب حق و مستند باوست و باسباب ظاهریه از مال و جاه، علم و قدرت،
مقام و منصب، رئیس و مشتري و سایر وسائل مستند نداند و مثل اکثر مردم نباشد که بزبان اظهار کنند که همه نعمتها مستند بحق
است ولی در باطن مستند باین امور بدانند و چون موقع آزمایش پیش آید و مانند قارون باو گفته شود (أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ
إِلَیْکَ) 1- سفینۀ البحار ص 517
-2 سوره ابراهیم آیه 7
ص: 297
-2 شکر عملی باین معنی که هر نعمتی را براي آن غرضی که «1» باطن خود را ظاهر ساخته و بگوید إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِي
خداوند عنایت فرموده صرف کند.
-3 شکر لسانی که بزبان اظهار امتنان و قدردانی نماید.
-4 شکر جوارحی باین معنی که خدا را عبادت و پرستش کند، نماز و روزه و سایر فرائض و مستحبات را بجاي آورد مخصوصا
سجده شکر کند که در اخبار فضیلت بسیار براي آن ذکر شده و در پنج مورد مستحبّ شمرده شده:
در مورد افاضه نعمت و رفع بلا و تذکر نعم سابقه و دفع بلیّات سابقه و در مورد موفقیت بعبادت، و تفصیل شکر در ذیل آیه شریفه:
إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ مفاد این قضیه شرطیه این نیست که اگر او را عبادت نمیکنید شکر او هم «2» الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ گذشت
لازم نیست بلکه این شرط از باب ترغیب و تحریص مؤمنین بشکر گزاري خداست یعنی شما که بخدا و منعم حقیقی خودتان ایمان
آوردهاید و تنها او را پرستش میکنید لازمه این ایمان شما اینست که شکر گزار او باشید و از مثل شما انتظار نمیرود که کفران
نعمت کنید، اما کفار و مشرکین اگر شکر گزاري نمیکنند براي اینست که اولا بخداي ایمان نیاورده و او را منعم حقیقی نمیدانند و
ثانیا غیر خدا را مؤثر دانسته و پرستش میکنند و ثالثا بر فرض شکر گزاري کنند براي آنها فائده ندارد زیرا لازمه قبول عبادت و شکر
حق ایمان باو است. 1- سورة القصص آیه 77
-2 مجلد اول ص 97
ص: 298
[سوره البقرة ( 2): آیه 173 ] ...... ص : 298
( إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 173
(همانا بر شما خداوند حرام نمود مردار و خون و گوشت خوك و آنچه صدا بلند شود بجهت او براي غیر خدا، پس کسی که
از ادات « انّما » ( مضطر شود در حالی که سرکش و متجاوز نباشد پس گناهی بر او نیست، محققا خداوند آمرزنده و مهربان است
حصر است و دلالت دارد بر اینکه محرمات منحصر در این چهار چیز است (مردار، خون، گوشت خوك و ذبایحی که براي بتها
میشود) و از اینجهت اشکال شده که محرمات شرعیه بسیار است و وجه انحصار آنها در این چهار چیز است؟ بعضی گفتند مراد
محرّم الاکل از اشیاء است و بعضی گفتند مراد محرّم الاکل از حیوانات است ولی هیچیک از این دو گفتار صحیح نیست زیرا محرم
الاکل از اشیاء بسیار است و همچنین حیوانات غیر مأکول اللحم و اجزاء غیر مأکول از حیوانات مأکول اللحم بسیار است.
و تحقیق در جواب اینست که انحصار راجع به طیّبات مذکور در آیه قبل است و چون امور مذکوره در این آیه بنظر عموم مردم
طیب ملایم با طبع است (اگر چه بحسب واقع از خبائث است) میفرماید همه طیبات قابل اکل خوردن آنها جایز است مگر این چهار
صفحه 156 از 266
چیز.
میته مقابل مذکی است یعنی هر حیوانی که بمیرد و شرائط تذکیه در آن نباشد خواه بموت حتف انف (مردن طبیعی) باشد « المیتۀ »
یا انحاء دیگر و شرائط تذکیه چند چیز است:
-1 اسلام ذبح کننده 2- بطرف قبله ذبح نمودن 3- با آهن ذبح کردن 4- چهار رگ را قطع نمودن 5- بسم اللَّه گفتن در حال ذبح
ص: 299
-6 نحر نمودن در شتر، بعضی بلوغ ذبح کننده را نیز شرط نمودهاند و تفصیل این شرایط در فقه داده شده و بحثی در علم فقه است
که حیوانی که مشکوك باشد میته است یا مذکی محکوم بمیته است یعنی اصل عدم التذکیه است مگر اینکه اماره شرعیه مانند ید
مسلم و سوق مسلمین بر تذکیه داشته باشیم وَ الدَّمَ خون، خوردن آن مطلقا حرام است خواه خون حرام گوشت باشد یا حلال
گوشت، صاحب نفس سائله (خون جهنده) باشد یا نباشد، ولی نجاست آن منوط باینست که از صاحب نفس سائله باشد و خون
متخلف در ذبیحه و در تخم مرغ نجاست آن و حرمت خوردنش محل خلاف است و حق تفصیل است بلی خون پاك اگر مستهلک
شود خوردن آن مانعی ندارد.
وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ ذکر نمودن خوك را در ضمن چیزهایی که خوردن آنها حرام است با اینکه حیوانات حرام گوشت بسیارند براي
اینست که نصاري و من تبعهم میخورند و از آن لذت میبرند و آن را الذّ همه حیوانات میدانند.
وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ اهلال بمعنی رفع صوت است و اهلال محرم رفع صوت و بلند نمودن صداي او بتلبیه است و اهلال طفل هنگام
ولادت، بلند کردن صدا بگریه است و مراد در اینجا ذکر نام غیر خداست بر حیوانی که ذبح میکنند از بت یا درخت یا غیر اینها
که مورد پرستش مشرکین و عبده اوثان است که هر گاه نام غیر خدا را هنگام ذبح ببرند چنانچه دأب بت پرستان بوده خوردن آن
ذبیحه حرام و در حکم میته است.
فَمَنِ اضْ طُرَّ یعنی کسی که اضطرار براي او در خوردن یکی از مذکورات پیدا شود در صورتی که سرکش و متجاوز نباشد باکی بر
او نیست و اضطرار یکی از آن نه چیز است که در حدیث رفع بسند معتبر از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسیده و آن
حدیث چنانچه در سفینۀ صفحه 530 نقل نموده اینست که فرمود: ص: 300
»
رفع عن امتی تسعۀ: الخطاء و النسیان و ما اکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا علیه و الحسد و الطیرة و التفکر فی
.« الوسوسۀ فی الخلق ما لم ینطق بلسانه
و این حدیث از احادیث مشکله است زیرا رفع این موضوعات بنفسه یقینا مراد نیست چون وجود آنها در میان امّت وجدانی و حسی
است بلکه مراد یا رفع مؤاخذه بر آنها و یا رفع آثار آنهاست آنهم رفع جمیع آثار مراد است یا رفع آثار مناسب هر کدام و البته اگر
بعض آثار مراد باشد آثاري است که در رفعش امتنان بر امّت باشد نه آثاري که بر خلاف امتنان باشد زیرا حدیث در مقام امتنان
است و محل تحقیق کلام در باره این مورد در بحث برائت در اصول فقه است و با این مقام مناسبت ندارد و در اینجا بشرح الفاظ
حدیث اکتفاء میشود (رفع) بمعنی برطرف نمودن و از بین بردن شیئی ثابت است ولی دفع بمعنی جلوگیري از ثبوت چیزي است که
اقتضاء ثبوت دارد و مراد از رفع در این حدیث رفع شرعی است که بمقتضاي ادله و قواعد اولیه ثابت است ولی شارع از روي امتنان
و تفضل رفع فرموده و توهم اینکه اختصاص باین امت نسبت بمجموع من حیث المجموع است و گرنه بعضی از آنها از سایر امتها
هم برداشته شده بلکه بحکم عقل مرتفع گردیده است فاسد است بلکه هر یک یک آنها حتی خطاء و نسیان و اضطرار رفعش نسبت
به سایر امم بطور اطلاق معلوم نیست زیرا اگر از راه مسامحه در حفظ باشد یا امتناع باختیار مؤاخذه مانعی ندارد و عقل هم حکم
برفع نمیکند.
صفحه 157 از 266
(خطاء) مقابل عمد است یعنی کاري که انسان بدون قصد انجام دهد.
(نسیان) فراموشی است یعنی چیزي از خاطر انسان برود،
(و ما اکرهوا علیه)
عملی است که بر خلاف میل و اختیار انسان واقع شود و آدمی مجبور باشد. ص: 301
(ما لا یعلمون)
آنچه انسان ندانسته انجام دهد مثل اینکه جاهل بموضوع باشد و یا جاهل بحکم باشد بعد از فحص تام
(ما لا یطیقون)
کاري که از تحت قدرت و طاقت و وسع انسان خارج باشد
(ما اضطروا علیه)
عملی که از روي بیچارگی از انسان صادر شود مانند خوردن مأکولات محرمه در مخمصۀ (حسد) مراد آن حالت درونی است که
نمیتواند کسی را در نعمت به بیند و زوال آن نعمت را آرزو کند، و این از صفات رذیله است ولی مادامی که در باطن باشد و
ترتیب اثري بآن ندهد مورد عقوبت نیست و مراد از حسد که از این امت رفع شده این معنی است.
(طیرة) فال بد زدن است مقابل تفأل که فال نیک است.
(و التفکر فی الوسوسۀ فی الخلق)
مراد از خیالات سوء و گمان بد در حق برادران دینی است که امر قهري است و مادامی که اظهار نکند عقوبت ندارد هر چند از
صفات رذیله است و تحقیق کلام بطور خلاصه این است که این حدیث شریف رفع آثار عقلیه و عادیه این امور نه گانه را نمیکند
چون از لوازم ذاتیه آنها است پس آثار شرعیۀ که رفع و وضعش بید شارع است آنهم آثاري که بر خود این عناوین بار شود رفع
نمیکند مثل قتل خطاء و سجده سهو زیرا رفعش موجب لغویت حکم میشود و آثاري که بر موضوع عمد و علم و اختیار و سایر
اضداد اینهاست آنهم رفع نمیکند چون خروج موضوعی دارد و آثاري که امتنان در رفع آنها نیست آنهم رفع نمیشود چون در مقام
امتنان است پس منحصر است بآثار شرعیه که بر نفس موضوع واقعی اعم از عمد و خطاء مثلا باشد و منّت در رفع آن باشد چه
مؤاخذه و چه غیر آن باین حدیث از این امّت رفع شد.
غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ باغی بمعنی سرکش و طغیان کننده در عمل زشت و معصیت و نافرمانی است و عادي بمعنی تعدي و
تجاوز کننده از حدود الهی ص: 302
است که خداوند براي هر چیزي معین فرموده و نباید از آن تجاوز نمود و در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که
» فرمود
الباغی الذي یخرج علی الامام و العادي الذي یقطع الطریق
ولی همه این معانی از باب «1» و در احادیث دیگر بمعانی دیگر مانند ظالم و غاصب و صید کننده از روي لهو و سارق تفسیر شده «
بیان مصداق است و منافاتی در بین آنها نیست.
و بالجمله آیه دلالت دارد بر اینکه خوردن میته و خون و گوشت خوك و ذبیحه که اسم بتان بر آن برده شود از روي اضطرار بقدر
رفع ضرورت جایز است در صورتی که خورنده باغی و عادي نباشد.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ همانا خداوند آمرزنده گناهان است از روي تفضل و رحمت و در دنیا و آخرت بندگان مشمول رحمت بیپایان
«2» او هستند و تفسیر غفور و رحیم قبلا بیان گردید مراجعه شود
[سوره البقرة ( 2): آیه 174 ] ..... ص : 302
صفحه 158 از 266
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ وَ
( لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ( 174
(محققا کسانی که آنچه خدا از کتاب نازل فرموده، کتمان میکنند و آن را ببهاي کم میفروشند اینان جز آتش نمیخورند و بغیر نار
در شکمهاي خود وارد نمیکنند و خداوند در روز قیامت با آنها تکلم نمیکند و آنان را تزکیه نمینماید و براي آنان عذاب دردناك
است) 1- آلاء الرحمن ص 148
108 - -2 مجلد اول ص 96
ص: 303
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ شأن نزول آیه اگر چه یهود میباشند که بشارات تورات و کتب انبیاء را بر بعثت پیغمبر اسلام و بیان صفات او
کتمان نموده و گفتند آن پیغمبر موعود از بنی اسرائیل است و هنوز نیامده، ولی مورد مخصص نیست و عمومیت آیه بحال خود
باقی است و شامل هر کس که احکام و اوامر و نواهی و مطالبی را که خداوند در کتب آسمانی بر انبیاء خود نازل فرموده کتمان
کند میشود بنا بر این کسانی که فضائل اهل بیت را از امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و سایر ائمه طاهرین که در قرآن مجید تصریحا
و تلویحا بیان شده کتمان کردند و آیات را بنحو دیگري تفسیر و تأویل نمودند مشمول این آیه هستند.
ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ کلمه ما موصوله و شامل جمیع آنچه خداوند نازل فرموده میشود و (من) بیانیه است که بیان ما انزل اللَّه را
مینماید و الف و لام الکتاب جنس است و شامل همه کتب آسمانی میگردد نه اینکه الف و لام عهد و مقصود خصوص تورات
باشد.
وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا مراد بیع ظاهري نیست که مثلا کتاب خدا را در معرض بیع قرار داده و ببهاي کم بفروشند زیرا با کتمان
مناسبت ندارد بلکه مراد اینست که براي منافع دنیوي کتمان حق نموده و دین را بدنیا فروختند و مقید نمودن ثمن بقلیل نه از
اینجهت است که اگر بثمن کثیر فروخته بودند مورد نکوهش قرار نمیگرفتند بلکه براي بیان این معنی است که دنیا هر چه کثیر هم
باشد در جنب آخرت و دین قلیل است.
أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ اکله و اکل فی بطنه داراي یک معنی است ولی استعمال دوم ابلغ است و بعضی گفتند اکل فی
بطنه بمعنی ملاء بطنه میباشد و ممکن است معنی حال باشد یعنی اینان در همان حال که مال حرام از رشوه و دین فروشی میخورند
در حقیقت آتش میخورند و شکم خود را از ص: 304
و ممکن است مراد جزاي عمل «1» آتش پر میکنند مانند آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً
آنها در آخرت باشد یعنی اینان در آخرت بجزاي خوردن این اموال حرام آتش میخورند.
وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ تکلم ننمودن خدا با آنها اشاره به بیاعتنایی بآنهاست و اینکه مورد قهر و غضب الهی هستند و خداوند
هیچگونه توجهی بآنها ندارد و مکالماتی که در قرآن راجع باهل عذاب ذکر میفرماید مانند:
و امثال اینها از مالک دوزخ و ملائکه عذاب است. «3» و قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ «2» إِنَّکُمْ ماکِثُونَ
وَ لا یُزَکِّیهِمْ تزکیه بمعنی پاك کردن است و اگر تزکیه در دنیا باشد مراد عدم تزکیه آنان از عقاید باطله و اخلاق رذیله و صفات
خبیثه و معاصی است و اگر تزکیه در آخرت باشد مراد مشمول رحمت و مغفرت و شفاعت نشدن آنان است.
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ لام براي اختصاص است یعنی عذاب الیم خاصّ ایشان است و بنا بر این معنی اشکالی پیش میآید که همه اهل
عذاب گرفتار عذاب الیم هستند و وجهی براي اختصاص عذاب الیم باینان نیست.
و جواب اینست که مفاد آیه بیان بهره و نصیب آنان در روز قیامت است که جز عذاب الیم بهره و نصیبی ندارند نه اینکه عذاب الیم
صفحه 159 از 266
اختصاص باینان داشته باشد و براي غیر اینها نباشد و این معنی در لسان عرب متداول است چنانچه در هنگام منع عایشه از دفن
« لک التسع من الثمن » حضرت مجتبی (ع) در جوار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یکی از بنی هاشم خطاب بعایشه میگوید
یعنی بهره تو این 1- سوره نساء آیۀ 11
-2 سوره زخرف آیه 77
-3 سوره مؤمنون آیه 110
ص: 305
مقدار است نه اینکه تنها تو این بهره را داري و سایر زوجات ندارند و در قصه داود و آن دو ملک میفرماید لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَۀً وَ
یعنی بهره او این مقدار و بهره من این مقدار است. «1» لِیَ نَعْجَۀٌ واحِدَةٌ
[سوره البقرة ( 2): آیه 175 ] ..... ص : 305
( أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ ( 175
اشاره به « اولئک » ( (اینان کسانی هستند که گمراهی را بهدایت و عذاب را بآمرزش خریدند، پس چه چیز اینان را بر آتش صبر داد
الَّذِینَ یَکْتُمُونَ در آیه قبل است و الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي بیان چکیده عمل اینهاست که همه اسباب هدایتی که براي آنان
جمع بود (از درك زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تشرف بحضور او و مشاهده معجزات و استماع آیات الهی و دیدن
صفات و اخلاق و اعمال او و موافقت و مطابقت آنها با آنچه در کتب انبیاء سلف دیده بودند و غیر اینها) رها نموده و خود را
بضلالت و گمراهی افکندند و براي ریاست چند روزه دنیا و حب مال و جاه دین خود را بدنیا فروختند و معنی اشتراء در ذیل تفسیر
وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ معنی این جمله نیز اینست که اسباب مغفرت و آمرزش که براي آنها آماده و «2» آیه 15 از همین سوره گذشت
در دسترس آنها بود ترك کرده و عذاب را بواسطه کفر و اعمال ناشایسته براي خود خریدند چه اگر اینان ایمان میآوردند طبق
» حدیث نبوي
الاسلام یجبّ ما قبله
گناهان آنان آمرزیده و مشمول رحمت حق میگشتند ولی نه تنها ایمان نیاوردند تا از گناهان گذشته نجات یابند بلکه بواسطه عناد «
[.....] و 1- سوره ص آیه 22
-2 مجلد اول ص 405
ص: 306
دشمنی بار خود را سنگینتر و عذاب خود را بیشتر نمودند.
» فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ در برهان از کافی و تفسیر عیاشی از حضرت صادق در تفسیر این جملات روایت کرده که فرمود
ما اصبرهم علی فعل ما یعلمون انه یصیرهم الی النار
» و در مجمع از علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «
ما اجرءهم علی النار
» و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود «
ما اعملهم باعمال اهل النار
و مفاد همه این تفاسیر یکی است و آن تعجب از این است که چگونه اینان بخود جرأت میدهند و بر خود هموار میکنند که «
اعمالی را مرتکب شوند که قطعا آنان را بآتش خواهد کشانید، بنا بر این کلمه ما در اصبرهم تعجبیه است نه استفهامیه چنان که از
صفحه 160 از 266
ابن عباس نقل شده و چون تعجب در حق خداوند روا نیست معنی اینست که افعال اینان جاي تعجب است چنانچه این تعبیر در
فارسی میشود میگویند کار فلانی جاي تعجب است، و مراد از نار اسباب نار است یعنی معاصی که سبب دخول در آتش میشود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 176 ] ..... ص : 306
( ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ ( 176
(این امور بواسطه اینست که خداوند کتاب را بحق نازل فرمود و محققا کسانی که در باره کتاب اختلاف نمودند هر آینه در جدایی
این آیه بیان علّت براي مطالب دو آیه قبل است کانّ سؤال میشود که چرا اینان مورد این عقوبات واقع شده « و اختلاف عمیق هستند
و ضلالت و عذاب را بر هدایت و مغفرت برگزیدند؟ ص: 307
اشاره بمطالب مذکوره است بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ظاهرا مراد از کتاب قرآن مجید است و بعید نیست که مطلق کتابهاي « ذلک »
آسمانی باشد چنانچه (ما أَنْزَلَ اللَّهُ) در آیه قبل حمل بر عموم است، یعنی چون خداوند قرآن و کتب آسمانی را بحق و مطابق با
واقع و فطرت بشر نازل فرمود که در پرتو احکام و دستورات آن سعادت خود را تأمین و برحمت و مغفرت حق نائل شوند و اینان بر
خلاف هدف الهی، کتمان نمودند و راه ضلالت و شقاوت و عذاب را پیمودند از اینجهت خداوند آنان را بانواع عذابها معذب
فرمود.
وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ اختلاف سیر در طرق متعدد است که یکی از طریقی برود و دیگري از طریق دیگر، و در مذاهب
متعدده هم استعمال از باب تشبیه بطریق، بلکه در همه اموري که با یکدیگر تفاوت و افتراق داشته باشند مانند الوان و اشکال و
اخلاق و افعال و غیره استعمال میگردد، و اختلاف در کتاب (در صورتی که مقصود از کتاب قرآن باشد) مراد نسبتهاي ناروایی
است که بقرآن میدادند گاهی میگفتند سحر است گاهی میگفتند از دیگران تعلیم گرفته و گاهی میگفتند اقاویل و اساطیري است
که بهم بافته است، و غیر اینها لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ شقاق بمعنی اختلاف و جدایی و معادات است و از همین باب است وَ مَنْ یُشاقِقِ
ولِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ «1» الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدي
و اقْتَرَبَتِ «4» و اصل کلمه از شق بمعنی فرق است و از همین معنی است إِذَا السَّماءُ انْشَ قَّتْ «3» و وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی «2»
-1 سوره نساء آیه 115 «6» و بمعنی دشواري و صعوبت هم آمده مانند وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ «5» السَّاعَۀُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
-2 سورة انفال آیه 13
-3 سوره هود آیه 91
-4 سوره انشقاق آیه 1
-5 سوره القمر آیه 2
-6 سوره القصص آیه 27
ص: 308
و غیر اینها و بعید بمعنی دور در مقابل قریب است و شقاق بعید یعنی «2» و بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّۀُ «1» و لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ
دشمنی و جدایی و اختلافی که قابل ائتلاف و اقتراب و التیام نباشد یعنی اینان بقدري خود را از حقایق کتاب دور انداختهاند و
جدایی و فاصله گرفتهاند که قرب بآن حقایق بسیار مشکل و متعسر شده است چون بعید صفت مشبهۀ و دلالت بر دوام و ثبات دارد
[سوره البقرة ( 2): آیه 177 ] ..... ص : 308
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَۀِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ
صفحه 161 از 266
عَلی حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا
( عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ( 177
(نیکی این نیست که رویهاي خودتان را بجانب مشرق و مغرب بگردانید ولی واجد خوبی کسی است که بخدا و روز آخرت و
فرشتگان و کتاب خدا و پیغمبران ایمان بیاورد و مال را با اینکه بآن علاقه دارد بخویشان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در
غربت، و سؤال کنندگان، و در راه آزاد کردن بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زکاة را بدهد، و کسانی هستند که بعهدهاي خود
وفا کنند هر گاه پیمان بندند و در سختیها و ضررها و در هنگام جهاد با دشمن شکیبا باشند اینان کسانی هستند که راست میگویند و
اینان پرهیزکارانند) این آیه شریفه یکی از آیاتی است که جامع جمیع خوبیها از عقائد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه میباشد.
-1 سوره نحل آیه 7
-2 سوره توبه آیه 42
ص: 309
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا برّ بکسر باء مصدر است و اسمی است که شامل جمیع خوبیها میشود و در توسع در احسان بیشتر استعمال میگردد
و چنانچه «2» و از اسماء حسنی است إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ «1» و برّ بفتح باء صفۀ مشبهۀ بمعنی نیکوکار است میفرماید وَ بَ  را بِوالِدَتِی
گفتهاند و شاید از مفاد آیه نیز استفاده شود بعد از تحویل قبله تشاجراتی بین مردم از مسلمانان و یهود و غیره واقع شد و هر کدام
توجه به قبله مورد نظر خود را نیکویی میپنداشتند آیه شریفه نازل شد که تنها توجه به طرفی برّ و احسان نیست بلکه این امر یکی
از موضوعاتی است که محکوم بحکم الهی است و هر طرفی را که او قبله قرار دهد هنگام عبادت بآن طرف باید متوجه شد.
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ برّ چنانچه گذشت مصدر و اسم معنی است و من موصول و اسم شخص است و براي اینکه حمل درست
بر « من امن » آید یا در مبتداء مضاف مقدر است یعنی و لکن ذو البرّ من امن باللّه، و یا در خبر، یعنی و لکن البر برّ من امن باللّه، زیرا
نیست بلکه ایمان و سایر صفاتی که در آیه ذکر میفرماید برّ است و ایمان بخدا شامل جمیع مراتب توحید و معرفت صفات و عدل
میشود زیرا اللَّه اسم ذاتی است که مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از صفات امکان و نقص باشد و این دو رکن ایمان را که
شامل اعتقاد بمعاد و خصوصیات آن که رکن سوم ایمان است میشود. « وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ » توحید و عدل است شامل میگردد
وَ الْمَلائِکَ ۀِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ بیان رکن چهارم ایمان است که ایمان بفرشتگان که واسطه وحی و غیره میباشند و ایمان بکتابهاي
آسمانی که حاوي 1- سوره مریم آیه 32
-2 سوره طور آیه 28
ص: 310
شرایع الهی و وظایف دینی است و ایمان به پیغمبران خدا از آدم تا خاتم که همگی بندگان مقرب خدا و واسطه بین او و عباد
میباشند و البته کسی که معتقد باشد بنبوت حضرت خاتم الانبیاء و آنچه او از جانب خدا آورده و معتقد باشد بقرآن که کلام خدا و
کتاب آسمانی است بامامت اوصیاء طاهرین او که رکن پنجم ایمان است نیز معتقد است.
وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ بیان قسمت دوم از برّ است که اعمال صالحه باشد و آن بذل مال در راه خدا و بپا داشتن نماز و دادن زکاة
است، و ضمیر علی حبه ممکن است راجع باللّه باشد یعنی بذل مال کند براي محبت بخدا و به قصد قربت باو، و ممکن است مرجع
ضمیر ایتاء باشد یعنی بذل مال کند براي اینکه احسان را دوست میدارد یعنی ایتاء او از روي میل و شوق و علاقه باین صفت است
نه از روي کره و عنف و معنی سخاوت همین است و ممکن است مرجع ضمیر مال باشد یعنی با اینکه علاقه و احتیاج بمال دارد آن
را در راه خدا صرف کند که اشاره بصفت ایثار است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَۀٌ
در مجمع البیان از « ذوي القربی » نیز بهمین معنی تفسیر شده «2» و آیه شریفه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً «1»
صفحه 162 از 266
حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت کرده که مراد از ذوي القربی، ذوي القربی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشند که
ایتاء بآنها عبارت از خمس و سایر احسانهایی است که بآنان باید نمود و ممکن است گفته شود این تفسیر تأویل و تفسیر بباطن است
و با ظاهر که احسان بخویشان شخص معطی باشد منافات ندارد 1- سوره حشر آیه 9
-2 سوره دهر آیه 8
ص: 311
مراد اطفال بی پدرند و این کلمه شامل ایتام سادات و غیر سادات میشود. « و الیتامی »
الفقیر و المسکین اذا » مراد مطلق فقراء است اگر چه مسکین کسی را گویند که حال او بدتر از فقیر باشد ولی گفتهاند « و المساکین »
یعنی هر جا هر دو لفظ گفته شود معنی آنها با هم فرق دارد و هر جا بتنهایی ذکر شوند هر دو معنی « اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا
را شامل میشود.
مراد کسانی هستند که از وطن خود دور افتاده و دسترسی بمال خود در وطن نداشته باشند. « و ابن السبیل »
مراد گدایانی هستند که سؤال میکنند که بعنوان صدقه باید بآنها بذل شود مشروط به اینکه سائل بکف و متجاهر بفسق « و السائلین »
نباشند.
رقبۀ بمعنی گردن و رقاب جمع آنست ولی مراد از رقاب غلامان و کنیزان میباشند و صرف مال درباره آنها سه قسم « و فی الرقاب »
است: یکی آنکه آنها را بخرند و آزاد کنند که عتق رقبۀ از عبادات بسیار بزرگ و در مواردي واجب است، دیگر اینکه مکاتبه شده
باشند و از عهده اداء مال الکتابۀ برنیامده بآنها کمک کنند تا آزاد شوند، سیم آنکه موالیان آنها در نفقه آنها قصور یا تقصیر کنند و
آنان در مضیقه باشند بآنها کمک شود.
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا بیان قسمت سوم از برّ است «1» وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ شرح این دو جمله در اول سوره گذشت
که اخلاق فاضله باشد و دو بخش از آنها که یکی وفاي بعهد و دیگر صبر باشد ذکر میفرماید و عهد شامل عهد با خدا مانند نذر،
عهد، قسم، اقرار و شهادت و التزام بالوهیت او و عهد با پیغمبر و امام بنبوت و امامت و عهد با مسلمانان در معاملات و ازدواجها و
[.....] -1 مجلد اول ص 150
ص: 312
قرار دادها و وعدهها و نحو اینها میشود که وفاي به بسیاري از آنها واجب و برخی ممدوح است.
وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ فضیلت صبر و اقسام آن و اینکه ریشه بسیاري از اخلاق فاضله است در ذیل آیه وَ
گذشت، و در این آیه سه مورد از صبر را متذکر «2» و آیه وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَ یْءٍ مِنَ الْخَ وْفِ وَ الْجُ وعِ «1» اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ
میگردد یکی صبر در بأساء یعنی شدت و سختی، و دیگر صبر در ضراء یعنی هر زیانی که بانسان وارد شود از زیانهاي مالی و جانی
و بدنی و آبرویی که صبر در این موارد همان صبر بر مصائب است که یک قسم از اقسام سه گانه صبر است.
و دیگر صبر در حین بأس یعنی مقاومت در هنگام جنگ و جهاد با دشمن و این یکی از موارد بارز صبر بر طاعت است و فرد
» اجلاي صابرین حین البأس رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید
«3» « و کنّا اذا احمر البأس اتقینا برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فلم یکن احد منا اقرب الی العدوّ منه
و همچنین خاندان آنها که نمونههاي بارز «4» و سپس خود امیر المؤمنین علیه السّلام است که میفرماید: لو تظاهرت العرب ما ولیت
صابرین حین البأس بودند و میتوان صبر و مقاومت بر جهاد با نفس که جهاد اکبرش نامیدهاند از مصادیق صبر حین بأس شمرد
أُولئِکَ الَّذِینَ صَ دَقُوا صدق و کذب اگر چه از خصوصیات خبر و از مقوله الفاظ است که اگر خبر مطابق با مخبر به باشد صدق، و
اگر مطابق نباشد کذب است، ولی در اطلاقات قرآن و اخبار و محاورات عرفیه یک معنی جامعی دارد 1- سوره بقره آیه 45
صفحه 163 از 266
-2 سوره بقره آیه 155
-3 نهج البلاغه باب المختار من غریب کلامه
-4 مجلد اول سفینه ص 690
ص: 313
و آن مطابق بودن یا مطابق نبودن ظاهر با باطن است و این معنی است که در عقائد و اخلاق و کلیه افعال جریان دارد مثلا منافق را
قرآن کاذب مینامد زیرا اظهار ایمان او با باطنش مخالف و شخص مرائی (ریاکار) را کاذب میدانند چون عملش با قصدش مخالف
است و همچنین در اخلاق کسی که اظهار صفت خوبی را بنماید ولی باطنا داراي آن صفت نباشد مثل اینکه اظهار عدالت کند ولی
ظلم نماید و اظهار سخاوت کند ولی بخیل باشد و اظهار تواضع کند ولی متکبر باشد و هکذا سایر صفات، و آیه شریفه اشاره بهمین
معنی دارد یعنی کسانی که داراي این صفات مذکوره باشند معنی برّ بر آنها صادق است.
وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ و پرهیزکاران و اهل تقوي هم اینانند، و بیان تقوي و اقسام آن و صفات متقین و مراتب آنها در ذیل آیه
بیان شد و از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «2» و همچنین در ذیل جمله لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «1» شریفه لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ
» روایت شده که فرمود
«3» « من عمل بهذه الایۀ فقد استکمل الایمان
و معلوم است که مصداق اتم و فرد اجلاي آن امیر مؤمنان علی علیه السّلام است که همه این صفات درجه اعلاي آنها در وي وجود
داشت و هر که بحالات آن حضرت و شرح زندگی او با رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بعد از او مراجعه کند این حقیقت
بر او مکشوف خواهد شد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 178 ] ..... ص : 313
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ
- 1- مجلد اول ص 128 ( بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَ ۀٌ فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ ( 178
132
448 - -2 مجلد اول ص 441
-3 تفسیر صافی فی ذیل الایۀ
ص: 314
اي کسانی که ایمان آوردهاید بر شما حکم قصاص درباره کشتهگان مکتوب گردید، آزاد در ازاي آزاد باید قصاص شود و بنده در
ازاء بنده و زن در مقابل زن، پس کسی که عفو شود نسبت باو از برادرش چیزي از عفو (به اینکه از قصاص بگذرد و بدیه راضی
باید پیروي از نیکی کند (و بقاتل در اداء دیه مهلت دهد و با او بشدت رفتار نکند) و قاتل نیز دیه را از روي « ولی مقتول » شود) پس
احسان و طریق نیکو اداء کند، این دستور یعنی حکم عفو و انتقال از قصاص بدیه تخفیف و رحمتی از جانب پروردگار شماست،
پس کسی که بعد از آن تجاوز کند براي او عذاب دردناك است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ از این جمله چند نکته استفاده میشود.
اول- این خطاب مخصوص مؤمنین است و در موردي است که قاتل و مقتول هر دو مؤمن باشند و دلیل بر این مطلب چند چیز
است:
-1 نفس خطاب 2- کلمه علیکم که باز خطاب بمؤمنین است که این حکم بر شما تعیین شده 3- کلمه اخیه که مراد برادر دینی
صفحه 164 از 266
-4 حدیثی که در برهان از برقی از حضرت صادق علیه السّلام روایت «1» است چنانچه در آیه دیگر میفرماید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
میکند که در جواب سؤال راوي از تفسیر این آیه میفرماید ا هی لجماعۀ المسلمین قال هی للمؤمنین خاصۀ دوم- کلمه کتب در این
آیه در مقام جعل حکم وضعی است که اعطاء حق باولیاء مقتول باشد نه حکم تکلیفی مانند (کتب علیکم الصیام) که بیان آن
خواهد آمد پس تعبیر بفرض در کلام مفسرین تمام نیست و معنی اعطاء حق 1- سوره حجرات آیه 10
ص: 315
اینست که صاحب حق میتواند اخذ حق کند و میتواند از حق خود صرف نظر نماید و اسقاط کند.
سوم- حکم قصاص اختصاص بمورد عمد دارد پس در مورد خطایا شبه عمد قصاص نیست بلکه تنها دیه است که عبارت از صد
چهارم- این آیه شریفه تنها در مقام بیان «1» : شتر یا هزار گوسفند یا هزار دینار یا هزار حوله باشد چنانچه در آیه دیگر بیان میفرماید
حق الناس است و اما حق اللَّه که ثبوت کفاره یعنی عتق رقبه (بنده آزاد کردن) و یا روزه دو ماه پی در پی، یا اطعام شصت مسکین،
و یا عذاب مخلد باشد در آیات دیگر بیان شده است پنجم کلمه قتلی جمع قتیل بمعنی مقتول است و آیۀ تنها قصاص در مورد قتل
را متعرض است و اما جروح و یا از بین بردن بعضی اعضاء مانند چشم و گوش و بینی و غیر اینها را در آیه دیگر بیان شده وَ کَتَبْنا
الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی اگر قاتل و مقتول هر دو آزاد باشند یا هر دو عبد «2» عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الایۀ
باشند و یا هر دو زن باشند قصاص جاري میشود و همچنین اگر قاتل عبد و مقتول حر باشد و یا قاتل زن باشد و مقتول مرد قصاص
جاري میشود ولی اگر قاتل حر و مقتول عبد باشد قصاص نمیشود بدلیل خود آیه و احادیثی که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
» و ائمه طاهرین (ع) روایت شده چنانچه در آلاء الرحمن از ابن عباس از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود
لا یقتل حرّ بعبد
» و در برهان از کافی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود «
لا یقتل حرّ بعبد و لکن یضرب ضربا شدیدا و یغرم ثمنه دیۀ العبد
«
-1 سوره نساء آیه 91
-2 سوره مائده آیه 49
ص: 316
و همچنین اگر مردي زنی را کشت اگر ولی دم خواست قصاص کند باید نصف دیه را بوارث مرد بپردازد یا بگرفتن دیه حاضر
» شود چنان که عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
لا یقتل الحر و لکن یضرب ضربا شدیدا و یغرم دیۀ العبد و ان قتل رجل امراة فاراد اولیاء المقتول ان یقتلوه ادوا نصف دیته الی اهل
الرجل
و همچنین اگر مقتول کافر و قاتل مسلمان باشد قصاص جاري نمیشود طبق احادیث کثیري که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله «
» و سلّم روایت شده که فرمود
لا یقتل مؤمن بکافر
بلی اگر زمّی باشد دیه ثابت است و اما اگر کافر مسلمانی را بکشد قصاص میشود. «
مسئله: اگر جماعتی در قتل یک نفر شرکت کردند بطوري که قتل مستند بهمه آنها باشد آیا میتوان قصاص نمود:
جواب: اطلاق آیه و تصریح اخبار و فتاوي علماء بر اینست که قصاص جاري میشود مشروط بر اینکه دیه همه شرکت کنندگان
باستثناء یکی آنها داده شود باین طریق که مثلا اگر دو نفر باشند بهر یک نصف دیه داده میشود و هر دو قصاص میشوند و اگر سه
صفحه 165 از 266
نفر باشند بهر یک دو ثلث دیه داده میشود و حتی اگر ده نفر باشند بهر یک نه عشر دیه داده میشود و هر ده نفر قصاص میشوند.
فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ یعنی اگر ولی دم عفو نمود باین معنی که از حق قصاص گذشت کرد دیگر نمیشود قصاص نمود زیرا
حق باسقاط از بین میرود و تفاوت نمیکند که ولی دم یک نفر باشد یا بیشتر همین که یک نفر از اولیاء دم از حق خود صرف نظر
نمود دیگر قصاص نمیتوان نمود بلکه منتقل به دیه میگردد و تعبیر بکلمه شیئی شاید اشاره بهمین باشد که هر چند عفو کمی از
اولیاء دم نسبت بقاتل بشود قصاص ساقط میگردد و ممکن است اشاره ببعض عفو باشد که راضی شدن بدیه و صرفنظر نمودن از
قصاص باشد و تعبیر باخیه براي ترغیب و ص: 317
تحریص بعفو است که چون قاتل برادر دینی شماست و براي مؤمن سزاوار است که نسبت به برادر دینی خود رعایت کند و از
لغزش او در گذرد.
فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ یعنی بعد از آنکه حق قصاص منتقل بدیه شد وظیفه ولی دم اینست که در اخذ دیه سختگیري نکند و اگر طرف
صاحب عسرت است او را مهلت دهد و با او بسازد و راه نیکی و معروف را پیروي کند.
وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ و قاتل نیز مسامحه و مماطله در اداء دیه ننماید و هر چه زودتر آن را بدهد و چنانچه ولی دم باو احسان و نیکی
نموده و از قصاص گذشت او هم احسان کند و حق ثابت او را بخوبی ادا نماید.
ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُ مْ وَ رَحْمَ ۀٌ این قانون و حکم (دستور عفو و انتقال از قصاص بدیه) تخفیف و تفضلی است از جانب
پروردگارتان که نه قاتل قصاص شود و نه حق مقتول پایمال گردد و قانون عادلانه است نه مثل قانون یهود که راه منحصر بقصاص
و چاره جز قصاص نباشد و نه اینکه مانند نصاري قانون قصاص نباشد.
فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ پس کسی که بعد از اسقاط حق قصاص در مقام قصاص بر آید عذاب دردناك براي اوست
زیرا حق قصاص بعفو ساقط شده و اجراء قصاص در اینصورت در حکم قتل عمد است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 179 ] ..... ص : 317
( وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 179
(و براي شما در حکم قصاص حیات زندگی است براي صاحبان عقول تا باشد که شما از قتل بپرهیزید) این آیه شریفه بیان حکمت
تشریع قصاص را مینماید و در اصطلاح علماء فرق است بین علت حکم و حکمت آن، علت حکم آن چیزي است که حکم تابع
آنست ص: 318
و هم مطرد است و هم منعکس یعنی در هر مورد که آن چیز یافت شود حکم ثابت است و هر جا آن چیز نباشد حکم هم نیست و
حکم حرمت دائر مدار اسکار است پس « الخمر حرام لانه مسکر » باصطلاح علت جامع افراد و مانع اغیار است مثلا اگر شارع بفرماید
« المسکر حرام » غیر خمر نیز اگر مسکر باشد حرام است و اگر فرض کنیم خمري پیدا شود که مسکر نباشد حرام نیست کانه فرموده
و اما حکمت حکم عبارت از مصالح یا مفاسدیست که منشأ حکم میشود و لازم نیست مطرد باشد مثلا حکمت تشریع عده براي
مطلقه عدم اختلاط انساب است پس اگر مطلقه عقیم باشد یا مدتها زوجش غائب بوده و مقاربتی حاصل نشده معذلک واجب است
عده نگاهدارد هر چند یقین بعدم اختلاط نسب باشد.
پس از بیان این مقدمه میگوییم حکمت تشریع قصاص حفظ حیات جامعه است زیرا بهترین مانع براي جلوگیري مردم از جرئت بر
قتل نفس است و اگر افراد اجتماعی قطعا بدانند که هر گاه اقدام بقتل نفس کنند قصاص میشوند و در اجراي قانون قصاص استثنایی
راه ندارد از ترس آن جرئت بر این خیانت نمیکنند علاوه بر اینکه اولا اغلب کسانی که دست بآدمکشی میزنند اشخاص رذل و
چاقوکش و نانجیب هستند و بسا براي یک امر جزئی قتل نفسی مرتکب میشوند و اگر او را قصاص نکنند بسا صدها نفر را بقتل
صفحه 166 از 266
میرساند ولی اگر قصاص شود جان بسیاري حفظ شده است و ثانیا اینگونه اشخاص عضو فاسد اجتماعند و اگر قطع نشوند بدیگران
سرایت میکند و بسا صدها نفر افراد قاتل و جانی پیدا شده و جان افراد اجتماع در معرض مخاطره آنان قرار میگیرد ولی اگر چنین
عضوي قطع شود از سرایت بسایر اعضاء جلوگیري میشود.
بنا بر این کسانی که گمان کردهاند قصاص موجب ازدیاد مرگ است زیرا یک فرد کشته شده و بقصاص فرد دیگري هم کشته
میشود، اشتباه کردهاند زیرا ص: 319
نتیجه را که از کشتن آن یک نفر عاید اجتماع میشود در نظر نگرفتهاند.
یا أُولِی الْأَلْبابِ صاحبان عقل این معنی را درك میکنند که حیات اجتماع در سایه قصاص است.
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ این حکم قصاص را قرار دادیم تا شما از قتل نفس اجتناب کنید و مرتکب آن نشوید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 180 ] ..... ص : 319
( کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّۀُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ ( 180
(بر شما مکتوب شد که هر گاه یکی از شما را مرگ نزدیک شد اگر مالی گذارده وصیت کند نسبت بپدر و مادر و خویشان خود
به نیکی و احسان بآنان، این امر بر پرهیزکاران ثابت و لازم است) این آیه و دو آیه بعد از آن درباره وصیت و اهمیت آنست و
وصیّت از اموري است که در شریعت مطهره بسیار درباره آن تأکید شده و اخبار زیادي در اهمیت او روایت کردهاند، در کتاب
» وسائل از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود
الوصیۀ حق علی کل مسلم
» و نیز روایت کرده که فرمود «
من مات بلا وصیۀ مات میتۀ الجاهلیۀ
شاید اشاره بدوره جاهلیت باشد. «
و وصیت بر دو قسم است تملیکیه و عهدیه: و در وصیّت تملیکیه اختلاف است که آیا از عقود است که محتاج بایجاب و قبول باشد
و یا از ایقاعات است که قبول لازم نداشته بلکه ردّ مانع است؟
و وصیت محکوم باحکام خمسه یعنی واجب و مستحبّ و مباح و مکروه و حرام است. ص: 320
و وصیت واجب مانند وصیت بقضاء نماز و روزه و زکاة و خمس و حج و نذر و عهد و کفارات و دیون و ردّ امانات که اولا واجب
است خودش انجام دهد و اگر مقدور نشود وصیت کند و همچنین مالی که وارث از محل آن خبر ندارد.
و وصیت مستحبّ مانند وصیت بامور خیریه از صله ارحام و صدقات مستحبه و احسان بسادات و اهل علم و فقراء و بناء مساجد و
مدارس و طبع کتب دینی و علمی و اصلاح طرق و اقامه مجلس سوگواري پیشوایان دین و زیارات آنها و حج مندوب و سایر
خیرات و مبرات بشرط اینکه زائد بر ثلث نشود و وصیت مباح مانند وصیت بامور مباحۀ که جنبه عبادیت نداشته باشد و جزو خیرات
محسوب نشود و وصیت حرام مانند وصیّت ببناء مراکز فساد از سینما و تآتر و کاباره و بناء معابد مذاهب باطله و اعانه بظلمۀ و نحو
اینها که وصیت باین امور نافذ نیست و وصیی نباید بآنها عمل کند و وصیت مکروه مانند وصیت ببناء قبر و ساختمان روي قبور مگر
قبور ائمه طاهرین و امام زادگان و علماء اعلام.
و وصایاي عهدیه عبارت است از توصیه بعبادات و مواعظ و نصایح و شهادت بامور اعتقادیه که اکثر در وصایاي پیغمبر اکرم و ائمه
طاهرین و علماء عاملین مشاهده میشود و وصیت بعتق و وقف و امثال اینها و از این قبیل است جعل قیم براي صغار اگر موصی پدر
یا جد پدري باشد و وصیت بتعیین محل دفن و غسل دهنده و نماز گزارنده و کیفیت تجهیز و نحو اینها.
صفحه 167 از 266
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَ َ ض رَ أَحَ دَکُمُ الْمَوْتُ این کتب در این آیه مانند آیه قصاص نیز بمعنی فرض نمیباشد بلکه بمعنی جعل است که
اعطاء حق بمالک باشد یعنی حق دارد و میتواند در مال خود وصیت کند، و البته این جعل بلسان ترغیب و تحریص است که میتوان
گفت مستحبّ مؤکّد است.
و حضور موت مراد ظهور آثار آنست که بواسطه کبر سنّ یا حدوث مرض ص: 321
سخت یا مسافرتی که بخطر نزدیک است و نحو اینها که انسان خود را بمرگ نزدیک به بیند و هر چه باین حالت نزدیکتر شود تا
» بحال اختصار برسد وصیت نمودن آکد است چنانچه در وسائل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
ما من میّت تحضره الوفاة الا ردّ اللَّه علیه من بصره و سمعه و عقله للوصیّۀ اخذ بالوصیّۀ او تارك و هی راحۀ الموت فهی حقّ علی
کل مسلم
و اخبار دیگر نیز بر طبق آن روایت شده. «
و شاید تعبیر از مال بخیر براي «1» إِنْ تَرَكَ خَیْراً مراد از خیر مال است چنان که در آیه دیگر میفرماید وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
اینست که باید از طریق خیر و مشروع بدست بیاید و بطریق مشروع صرف شود زیرا مالی که از طریق مشروع تحصیل نشود خیر
نیست بلکه شرّ است و اولا باید خود شخص بصاحبانش ردّ کند و اگر نتوانست وصیّت کند که بصاحبانش ردّ کنند یا از جانب آنها
ردّ مظالم دهند.
الْوَصِ یَّۀُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ کلمۀ الوصیّۀ نایب فاعل کتب است و للوالدین متعلق بآنست یعنی وصیتی کند که نفعش عاید
پدر و مادر و خویشانش گردد و منافات ندارد که پدر و مادر و خویشان او وارث او هم باشند که هم از طریق ارث ببرند و هم از
طریق وصیّت بآنها احسان شود، بنا بر این توهم اینکه آیه بآیات ارث منسوخ گردیده یا اینکه وصیّت راجع بغیر وارث است باطل
است زیرا ارث حقی است که خداوند قرار داده و خواه یا ناخواه بوارث میرسد و وصیّت نسبت بوالدین و خویشان صله رحم، و در
اختیار موصی است و اگر بخواهد وصیّت میکند و ذکر اینها از باب بیان مصداق است و منافی با وصیت در حق دیگران نیست، و
مراد از مقید ساختن وصیّۀ بمعروف اینست که اجحاف 1- سوره عادیات آیه 8
ص: 322
در وصیت نکند که بوارث ضرر رساند و دیگران را محروم سازد و بواجبات لطمه وارد کند بلکه رعایت همه جوانب را بکند و
طوري وصیّت نماید که از طریق نیکی و معروف خارج نگردد.
حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ اهل تقوي و پرهیزگاران سزاوار است که این امر را رعایت کنند و ارحام خود را محروم نسازند یعنی لازمه تقوي
و پرهیزگاري رعایت احسان در حق پدر و مادر و خویشان است و اگر متقی باشد البته این را رعایت میکند ولی غیر متقی یا تارك
وصیت است یا اگر هم وصیّت کند از طریق معروف و احسان خارج شده و ملاحظات شخصی را بر مراعات امور واقعی ترجیح
میدهد
[سوره البقرة ( 2): آیه 181 ] .... ص : 322
( فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 181
(پس کسی که وصیّت را تغییر دهد بعد از آنکه آن را شنید همانا گناه آن بر کسانی است که آن را تغییر میدهند محققا خداوند
شنوا و داناست) فَمَنْ بَدَّلَهُ تبدیل بمعنی تغییر است و کلمه من عموم را شامل است از وصیّ و وارث و شهود و غیر اینها و تبدیل و
تغییر وصیّت باینست که یا اصلا آن را عمل نکند یا بر خلاف آن رفتار کند، یا در غیر مصرفی که تعیین شده مصرف نماید، و
حرمت ترك عمل بوصیت از ضروریات دین اسلام و بر اثبات حرمت آن همین آیه کافی است چنانچه در اخبار بر حرمت آن باین
صفحه 168 از 266
آیه استشهاد شده و در اخباري که در وسائل روایت نموده بکبیره بودن آن تصریح شده و در مستدرك از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه
» علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود
من ضمن وصیّۀ المیت ثم عجز عنها من غیر عذر لا یقبل منه صرف و لا عدل و لعنه کل ملک بین السماء و الارض و یصبح و یمسی
فی سخط اللَّه و کلّما قال یا ربّ نزلت علیه اللعنۀ و کتب اللَّه ثواب حسناته کله لهذا المیت فان مات علی حاله دخل النار
و از آن طرف انفاذ وصیّت واجب نیز واجب است باین معنی که هر اندازه میتواند وصیّت را مستحکم کند که هم وصیّ بتواند «
انجام ص: 323
دهد و هم دیگران نتوانند تبدیل کنند.
بَعْدَ ما سَمِعَهُ بعد از آنکه از خود موصی بشنوند یا بموازین شرعیه ثابت شود که موصی چنین وصیّتی نموده و گرنه بمجرد ظنّ و
احتمال نمیتوان عمل کرد مگر امور واجبه که ثابت شود بر ذمّه میّت بوده مانند حجّ واجب و خمس و زکاة و دیون که اینها مقدم بر
ارث است و چنانچه از اخبار و فتاوي علماء استفاده میشود از ما ترك میّت مقدم بر همه کفن براي او باید تهیه شود و پس از آن
دیون او اداء شود و بعد از آن بوصیّت عمل گردد و پس از آن حق وارث داده شود و در قرآن میفرماید مِنْ بَعْدِ وَصِیَّۀٍ یُوصِی بِها أَوْ
که ارث را مؤخر از همه قرار داده. «1» دَیْنٍ
فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ گناه ترك وصیّت بر کسانی است که آن را تبدیل میکنند از وصیّ و ورثه و شهود و هر که مانع از
انفاذ وصیت بشود و تعبیر بکلمه انّما که از ادات حصر است براي اینست که اثم و گناه مخصوص مبدل است و بر دیگران چیزي
نیست مثلا اگر ورثه مانع از انفاذ وصیت شوند و نگذارند وصی بوصیت عمل کند گناه بر ورثه است و بر وصی گناهی نیست و یا
اگر ظلمه مانع شوند و مال موصی را ببرند ورثه تقصیري ندارند و نه اینکه مراد این باشد که موصی یعنی میّت گناهی بر او نباشد و
دیگر مسئولیتی ندارد بلکه او مسئول عمل خود از ترك واجبات و دیون خود و غیر اینها است و بمجرد وصیّت ذمّه او بري نمیشود و
رفع ذمّه او موکول بعمل بوصیت است و تا عمل نشود ذمّه او مشغول است و اینکه در مجمع البیان از این جمله استفاده نموده که
میّت برائت ذمّه مییابد تمام نیست بلی اگر تائب شود و واقعا متمکن هم نباشد امید عفو هست. 1- سوره نساء آیه 12
ص: 324
إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ خداوند بآنچه میّت وصیت کرده و شهود شهادت داده شنواست چنانچه بهمه مسموعات شنوا میباشد و بآنچه
وصی یا ورثه عمل میکنند یا تغییر و تبدیل میدهند داناست چنانچه بهمه چیز عالم است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 182 ] ..... ص : 324
( فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 182
(پس کسی که از وصیّت کننده انحراف از حقّ یا گناهی را بترسد پس بین آنان اصلاح کند گناهی بر او نیست، و محققا خداوند
آمرزنده و رحیم است) این آیه بمنزله استثناء از مفاد آیه سابقه است و خلاصه مفادش اینست که تغییر و تبدیل در وصیّت گناه و
حرام است مگر در دو مورد، یکی وقتی که موصی میل و تجاوز از حق کند و بورثه ظلم نماید مثل اینکه وصیّت بر ما زاد از ثلث
کند و ورثه امضاء ننمایند یا براي محروم کردن ورثه بدروغ بدیونی اقرار کند خصوصا در صورتی که صغار داشته باشد یا یکی از
ورثه را انکار کند و او را از ارث محروم نماید و امثال اینها از انحاء ظلم و اضرار، مورد دوم اینکه بامور محرمه وصیت نماید چنانچه
در اقسام وصیّت تذکر دادیم که در این دو صورت عمل بوصیت حرام است و بر وصی واجب است که بین ورثه اصلاح کند
بطوري که نه خلاف شرعی عمل شود و نه نارضایتی ورثه حاصل گردد.
فَمَنْ خافَ تعبیر بخوف نمود نه بعلم، براي تعمیم، زیرا در بعض موارد ظلم و تجاوز از حق معلوم و محقق است و در بعض موارد
صفحه 169 از 266
منوط بنظر ورثه میباشد مانند وصیت نسبت بمازاد از ثلث، که در صورتی که ورثه کبار باشند و بتواند آنها را راضی کند ظلم
نمیشود و باید بوصیت عمل کند و یا اگر بعضی از ورثه راضی شوند نسبت بسهم آن بعض باید عمل شود بنا بر این چون در بعض
موارد احتمال ص: 325
ظلم است، لذا تعبیر بخوف فرموده چون براي وصی وضع آینده معلوم نیست که میتواند آنها را راضی کند یا جنفی واقع نشود یا
نمیتواند، و باین بیان اشکال به اینکه خوف نسبت بآینده است و وصیت قبلا واقع شده رفع میشود، زیرا ظلم و تجاوز از حق متفرع بر
عدم حصول رضاي ورثه است و آن نسبت بآینده است مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً جنف بمعنی میل از حق و ظلم است چنانچه در
مجمع البحرین گفته و آن در موردي است که عمل بوصیت اضرار بورثه و ظلم در حق آنها باشد مانند وصیّت بمازاد از ثلث و نحو
آن چنانچه گذشت و اما اگر دیگران بورثه ظلم کنند یا کسی مدعی طلب از میّت شود باید بقدر امکان در دفع و رفع آن بر آید و
مراد از اثم موردي است که وصیت بحرام کرده باشد چنانچه قبلا متذکر شدیم که باید آن را تغییر داد فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ مرجع ضمیر
بینهم راجع بورثه و کسانی است که درباره آنها وصیت شده چنان که مقام بر آن دلالت دارد و اصلاح بین آنان باینست که وصیت
را از طریق جور و انحراف بطریق حق و عدالت ردّ کند و در موردي که بحرام وصیّت نموده عمل نکند و بالجمله در موارد غیر
مشروع بطریق مشروع رهبري کند.
فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ یعنی در این صورت تبدیل و اصلاح وصیّت گناهی براي مصلح ندارد بلکه مأجور و مثاب خواهد بود.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ اشاره به اینکه عمل بوصیّت و اصلاح بین ورثه و موصی لهم باعث غفران ذنوب وصیّ و موصی و موصی له و
ورثه میشود و علاوه بر مغفرت مورد تفضلات و رحمت الهی قرار میگیرند
ص: 326
[سوره البقرة ( 2): آیه 183 ] ..... ص : 326
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 183
(اي کسانی که گرویدید بر شما روزه واجب شد چنانچه بر کسانی که پیش از شما بودند واجب گردید شاید که شما پرهیزگار
شوید) روزه در شریعت اسلام عبارت از امساك از مفطرات، از اول طلوع فجر تا زوال حمره مشرقیه است و از عبادات بسیار بزرگ
است و یکی از امور پنجگانه است که اسلام بر آنها بنا شده و در کتاب جواهر نزدیک به سی حدیث در فضیلت آن ذکر نموده
مانند اینکه روزه سپر از آتش است، و بواسطه روزه بنده داخل بهشت میگردد، و خواب روزهدار عبادت و سکوتش تسبیح و عملش
مقبول و دعائش مستجاب است و ملائکه براي او دعاء میکنند و غیر اینها از اخبار که بیانش موجب تطویل است و در اغلب کتب
فارسی مانند زاد المعاد و مفاتیح و رسائل عملیه هم مذکور است و روزه هم محکوم باحکام اربعۀ یعنی واجب و مستحبّ و مکروه و
حرام است: روزه واجب مانند روزه ماه مبارك رمضان و روزه قضا و روزه فرزند بزرگتر از جانب پدر بعد از فوت او و روزهاي که
باجاره یا نذر یا عهد یا قسم واجب شود و روزه کفارات و روزه بدل هدي و روزه حرام مانند روزه عید فطر و عید قربان و روزه زن
با نهی شوهر و همچنین فرزند با نهی والدین در صورتی که روزه واجب نباشد و روزه مسافر غیر از مواردي که استثناء شده و روزه
نذر حرام و روزه مریض با خوف ضرر و روزه وصال و روزه صمت که در امم سابقه بوده، و روزه مکروه مانند روزه عرفه با حصول
ضعف در دعاء یا اشتباه هلال و روزه تاسوعا و عاشوراء تبعا لبنی امیۀ، و روزه میزبان با نهی میهمان یا عکس آن، و کراهت در
عبادات منافات با عبادت ندارد زیرا ممکن است عملی عبادي و داراي ثواب ص: 327
باشد ولی ترکش بواسطه امري که اهم از آنست اولی باشد، و روزه در غیر موارد وجوب و حرمت و کراهت مطلقا مستحبّ است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین با اینکه کفار هم مکلف بفروع میباشند براي اینست که عبادت از کافر صحیح نیست تا وقتی که
صفحه 170 از 266
ایمان آورد و هنگامی که ایمان آورد داخل در زمره مخاطبین میگردد.
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ یعنی روزه بر شما جعل شد بهر نحوي که جاعل قرار داده از واجب و مستحبّ، و ممکن است کتب بمعنی فرض
باشد اگر مراد روزه ماه رمضان باشد چنانچه از آیات بعد معلوم میشود.
کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُ مْ از این جمله استفاده میشود که روزه از عباداتی است که در جمیع ادیان سابقه بوده، ولی
خصوصیات آن از لحاظ وقت و تعداد و غیره ممکن است متفاوت باشد.
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ یکی از نتایج بزرگ روزه حصول تقوي است زیرا روزه تمرین بر ترك مشتهیات نفس است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 184 ] ..... ص : 327
أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَعامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ
( خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 184
در روزهایی چند پس کسی که از شما بیمار یا بر سفري باشد باید تعدادي از روزهاي دیگر را روزه « واجب شد روزه بر شما » )
بگیرد و بر کسانی که نتوانند روزه بگیرند در عوض طعام دادن مسکینی است و هر که از روي طاعت خوبی را بجاي آورد براي او
بهتر است، و روزه گرفتن براي شما بهتر است اگر میدانستید) ص: 328
این آیه و آیه بعد کمال ارتباط را با آیه قبل دارند و واضح است که دفعۀ واحدة نازل شده است و مبین و شارح آیه قبل میباشند
یعنی روزه در روزهایی « الصیام » کانّ فرموده کتب علیکم الصیام ایاما معدودات هی شهر رمضان أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ ظرف است براي
چند براي شما واجب شد و مراد از ایام معدودات ماه رمضان است و تعبیر بایام معدودات شاید براي این باشد که چون ماه مبارك
رمضان گاهی سی روز و گاهی بیست و نه روز است از اینجهت عدد ایام تعیین نشده، و ممکن است کنایه از قلّت باشد چنانچه در
آیه دیگر از قول یهود میفرماید لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً یعنی یک ماه روزه چندان زیاد نیست که موجب کلفت و زحمت
باشد بلکه مدت کمی است ولی اجر آن بسیار و قول بعضی از مفسرین که ایاما معدودات را ظرف براي کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ
قَبْلِکُمْ دانستهاند و گفتهاند مراد بایام معدودات سه روز از هر ماهی است که قبل از وجوب ماه رمضان واجب بوده و بوجوب روزه
ماه رمضان نسخ شده، قول بدون مدرك و سند است و قابل ارزش نیست.
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً مراد مرضی است که روزه براي آن ضرر داشته باشد به اینکه موجب ازدیاد مرض یا سختی آن یا طول علاج
آن گردد در اینصورت روزه براي او واجب نیست بلکه حرام است چنانچه از خود آیه استفاده میشود زیرا معین میکند که عده از
روزهاي دیگر غیر از شهر رمضان روزه بگیرد و اخبار هم بر این معنی ناطق است، بنا بر این قول به اینکه مریض مخیر است بین
اینکه افطار کند و یا روزه بگیرد و آیه در مقام ترخیص است فاسد میباشد و حدّ مرض را باید خود مکلف تشخیص دهد و میزان
، قول طبیب نیست چنانچه صریح اخبار است، در برهان از ابی بصیر روایت میکند که از حضرت أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 329
» صادق علیه السّلام از حدّ مرضی که باید روزه با آن افطار نمود سؤال میکند حضرت میفرماید
هو مؤتمن علیه مفوّض الیه فان وجد ضعفا فلیفطر و ان وجد قوّة فلیصم، کان المریض علی ما کان
و در تشخیص ضرر علم لازم نیست بلکه ظنّ بضرر و احتمالی که منشأ خوف گردد و عقلایی باشد کافی است بلی احتمالات «
ضعیفه که بعضی براي خود عذر قرار میدهند کافی نیست أَوْ عَلی سَفَرٍ مراد سفري است که موجب قصر نماز میشود اما مسافري که
نمازش تمام است مانند اینکه سفر معصیت باشد یا شغلش مسافرت باشد یا کثیر السفر باشد یا کمتر از حدّ سفر برود باید روزه
بگیرد و حکم سفر نیز مانند مرض است که روزه گرفتن در آن حرام است مگر در موارد خاصه که استثناء شده و اگر روزه بگیرد
صفحه 171 از 266
بنا بر مذهب امامیه و نص اخبار و ظاهر آیه شریفه باطل است چنانچه در مجمع از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت
کرده که فرمود:
«1» « الصائم فی السفر کالمفطر فی الحضر »
» و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
«2» « الصائم فی شهر رمضان فی السفر کالمفطر فیه فی الحضر
» و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود
«3» « لو انّ رجلا مات صائما فی السفر لما صلیت علیه
و غیر اینها، و مذهب عامه که گفتند مسافر مخیر است بین اینکه روزه بدارد و قضا بر او نیست و افطار کند و قضاي آن را بجاي
» آورد بظاهر آیه و نص اخبار مردود است و در کافی و برهان از حضرت زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که فرمود
فاما صوم السفر و المرض فانّ العامۀ اختلفت فی ذلک فقال قوم یصوم و قال آخرون لا یصوم و قال قوم ان شاء صام و ان شاء افطر و
امّا نحن فنقول یفطر فی الحالین جمیعا فان صام فی السفر او فی حال المرض فعلیه القضاء فانّ اللَّه عز و جل یقول فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ
مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ 1- وسائل باب صوم
-2 وسائل باب صوم [.....]
-3 وسائل باب صوم
ص: 330
فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ
یعنی روزهاي دیگر غیر از ماه رمضان باید قضاء آن را بجاي آورد و آن ایام از ماه شوال تا ماه شعبان است باستثناء روز عید فطر
واضحی که هر موقع خواست قضاء کند ولی جایز نیست از این سال تأخیر بیندازد مگر اینکه معذور باشد و اگر تأخیر انداخت
علاوه بر قضا کفاره که اطعام مدّي از طعام است نیز دارد.
وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَعامُ مِسْکِینٍ طاقت بمعنی توانایی و قوه و اطاقه بمعنی اعمال قوة و صرف تمام طاقت است که لازمه آن
بزحمت و مشقت و اعمال تمام طاقت میتوانند روزه بگیرند میتوانند بجاي هر روز یک مد از طعام بمسکین بدهند و بالجمله آیه
مکلفین را بسه دسته تقسیم نموده:
دسته اول کسانی که حاضر و سالمند و روزه گرفتن براي آنان مشقت زیاد ندارد اینان واجب است روزه بگیرند. دسته دوم کسانی
که مریض و یا مسافرند، اینان واجب است افطار کنند. و دسته سوم کسانی که روزه براي آنها ضرر ندارد ولی مشقت شدید دارد
مخیر هستند در روزه و فدیه که عوض هر روزي یک مدّ از طعام بدهند و در اخبار به شیخ کبیر و ذي العطاش مثال زده و در بعضی
اخبار بزنی که بر اولادش خوف دارد، و معلوم است که اینها همه از باب مثال و ذکر مصداق است نه اینکه منحصر باینها باشد بلکه
هر که روزه براي او مشقت شدید دارد ولی میتواند بگیرد و ضرري براي او ندارد مرخص و مخیر است بین اینکه تحمّل مشقت کند
و روزه بگیرد و اینکه افطار کند و عوض هر روزي مدّي از طعام بدهند.
بمعنی عوض است و مشهور در مقدار طعام یک مد از گندم است که یک چهارم صاع یعنی یک چارك باشد (تقریبا « و فدیه »
، بوزن ایران) چنانچه طبرسی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 331
»
یتصدق لکل یوم افطر علی مسکین مدا من طعام و ان لم یکن حنطه فمدّ من تمر
صفحه 172 از 266
» : و محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود «
الکبیر و الذي به العطاش لا حرج علیهما ان یفطرا فی رمضان و تصدق کل واحد منهما فی کل یوم بمدّ من طعام و لا قضاء علیهما
فان لم یقدرا فلا شیئی علیهما
روایت شده و لذا بعضی احتیاط کردهاند که دو مد از طعام بدهد فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ کلمات « بمدین » و در بعض نسخ «
مفسرین در این جمله مضطرب است و آنچه از ظاهر خود آیه استفاده میشود اینست که تطوع از طوع بمعنی رغبت است و معنی آن
عمل مشروعی را از روي رغبت انجام دادن است و خیر اول مصدر و بمعنی نیکی و عمل خوب است و خیر دوم بمعنی افعل تفضیل
است و مفاد جمله چنین میشود کسی که عمل خوبی را از روي طوع و رغبت انجام دهد بهتر است براي او تا از روي اکراه و بی
میلی بجاي آورد و این جمله بمنزله کبراي کلیۀ است و جمله بعد از آن صغراي جزئیه است که در آن مندرج میگردد کانه فرموده
و این نتیجه علاوه بر اینکه ترغیب و تحریص بر مطلق روزه گرفتن « التطوع بکل خیر هو خیر لکم و الصیام خیر، فالتطوع به خیر لکم »
نیز میباشد که اگر از روي میل و رغبت با تحمل مشقت روزه را میگیرند روزه بهتر است و اگر از « الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ » است راجع به
روي کراهت و بیمیلی است همان فدیه را بدهند.
وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ یعنی صیامکم خیر لکم و این جملات علاوه بر آنچه ذکر شد ترغیب دیگري است براي روزه گرفتن.
إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر بفوائد کثیره و منافع عدیده آن در دنیا و آخرت پی ببرید و بدانید که آن لطفی از جانب خداوند نسبت بشما
است.
ص: 332
[سوره البقرة ( 2): آیه 185 ] ..... ص : 332
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی
( سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 185
ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شد، در حالی که قرآن هدایت کننده مردم، و داراي دلائل آشکارایی از « آن روزهاي چند » )
هدایت و تمیز بین حق و باطل است، پس کسی که از شما حاضر باشد در ماه رمضان باید روزه بگیرد و کسی که مریض یا در سفر
باشد باید روزهاي دیگر غیر ماه رمضان روزه بگیرد خداوند نسبت بشما آسانی را اراده میکند و دشواري را اراده نمیکند براي اینکه
عدد را تکمیل کنید و خدا را بر آنچه شما را هدایت نمود تکبیر نمائید و باشد که شما او را شکرگزاري کنید) شَ هْرُ رَمَضانَ خبر
و بیان این مبتداء در آیه قبل شده و بعضی گفتند مبتداست و « هی اي تلک الایام شهر رمضان » است براي مبتداء محذوف تقدیرش
خبرش الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ است و جمله بیان أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ است و شهر بمعنی ماه است و آن را شهر گفتند براي اینکه بواسطه
رؤیت هلال مشهور و ظاهر است و رمضان از ماده رمض است و آن شدت گرماي روز و تابیدن آفتاب بر زمین ریگزار است و
ممکن است که علت تسمیه این ماه باین اسم این بوده که در موقع وضع اسماء ماهها ماه نهم در فصل تابستان بوده است و در بعضی
اخبار دارد که رمضان اسامی خدا است و سزاوار نیست که گفته شود رمضان آمد و رمضان رفت بلکه گفته شود شهر رمضان آمد
یا رفت و این کلمه غیر منصرف است. ص: 333
و شهر رمضان بنص اخبار افضل شهور است چنانچه در خطبه شعبانیه که شیخ صدوق ره از حضرت رضا علیه السّلام از آباء
» گرامش از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود
خطبنا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ذات یوم فقال ایها النّاس قد اقبل الیکم شهر اللَّه بالبرکۀ و الرحمۀ و المغفرة شهر هو عند
اللَّه افضل الشهور و ایامه افضل الایام و لیالیه افضل اللیالی و ساعاته افضل الساعات دعیتم فیه الی ضیافۀ اللَّه و جعلتم فیه من اهل
صفحه 173 از 266
کرامۀ اللَّه انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعائکم فیه مستجاب
» : تا آخر خطبه و نظیر همین خطبه را در مجمع البیان از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود «
خطب رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الناس فی آخر جمعۀ من شعبان فحمد اللَّه و انثی علیه ثم قال ایها الناس قد اظلکم شهر
فیه لیلۀ خیر من الف شهر و هو شهر رمضان فرض اللَّه صیامه الی آخر الخطبه
و بالجمله اخبار در فضیلت ماه رمضان زیاد از این است که بتوان در اینجا نقل نمود و مهمّترین فضیلت آن همان نزول قرآن در «
آن است چنانچه میفرماید الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ صفت شهر رمضان یا خبر آن است یعنی از خصائص ماه مبارك رمضان اینست که
قرآن در آن نازل شده و چنانچه در مقدمه کتاب در مراتب نزول قرآن متذکر شدیم مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول مرتبه
جمعی آن دفعۀ واحده بر قلب مبارك پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بعد از آن در ظرف بیست و سه سال نجوما بوسیله
جبرئیل امین بر پیغمبر نازل گردید و پیغمبر براي مردم تلاوت فرمود.
و از این آیه بضمیمه آیه اول سوره قدر و سوره دخان ثابت میگردد که شب قدر در ماه مبارك رمضان است.
هُديً لِلنَّاسِ صفت قرآن است چنانچه در آیات بسیار باین صفت ستوده ص: 334
و تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ هُديً «2» و هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَۀٌ لِلْمُتَّقِینَ «1» شده مانند إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
و غیر اینها از آیات دیگر و بیان هدایت قرآن مفصلا در ذیل تفسیر آیه شریفه: «3» وَ رَحْمَۀً لِلْمُحْسِنِینَ
ذکر شد و در اینجا بیک نکته اشاره میکنیم: وجه اینکه در این آیه قرآن را نسبت بعموم «4» ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ
ناس هادي میشمارد و در اول سوره هدایت قرآن را مخصوص بمتقین میداند اینست که در اینجا علت نزول قرآن و غرض از انزال
آن را که هدایت عموم مردم است بیان میکند و در اول سوره کسانی را که بهره کامل از هدایت قرآن میبرند ذکر مینماید و آنان
اهل تقوي و پرهیزگاران میباشند.
وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ صفت بعد از صفت براي قرآن است یعنی علاوه بر اینکه داراي یک جنبه هدایت عمومی براي همه
مردم است داراي دلیلهاي واضح و آشکارا و فارق بین حق و باطل نیز میباشد که راه حق را بخوبی روشن و از راه باطل جدا میسازد
و جاي شبهه براي کسی باقی نمیگذارد.
فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ نکات بلاغت را در این آیات توجه نمائید:
اولا در آیه اولی در مقام تشریع اصل صوم بدون تعیین مقدار و زمان آن بر آمده و براي اینکه ثقیل و گران بر آنان نباشد تذکر به
اینکه حکم مستحدثی نبوده بلکه در امم سابقه هم بوده است علاوه بر اینکه موجب حصول تقوي میگردد و سپس در آیه ثانیه براي
اینکه تصور نشود امر مشکلی و در مدت طویلی است فرمود این روز در ایام کم و مدت معدودي است آن هم بر همه شما نیست
بلکه 1- سوره بنی اسرائیل آیه 9
-2 سوره آل عمران آیه 138
3 - -3 سوره لقمان آیه 2
-4 مجلد اول ص 121
ص: 335
اگر مریض یا مسافر باشید روزه بر شما واجب نیست و باید در روزهاي دیگر قضا کنید و اگر کسانی که تحمل روزه براي آنها
مشکل است میتوانند افطار کنند و بجاي هر روز مدي از طعام بمساکین دهند پس از آن در آیه سوم فضیلت ماه رمضان را گوشزد
فرموده که ماهی است قرآن در آن نازل شده و بعد از تمهید این مقدمات و زمینه چینیها میفرماید هر کس در شهر رمضان حاضر
است واجب است روزه بگیرد.
صفحه 174 از 266
و امّا توهم اینکه این جمله یعنی فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ ناسخ جمله قبل یعنی وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَعامُ مِسْکِینٍ است
که آیه قبل تخییر بین صوم و روزه است و آیه بعد ایجاب روزه مینماید، توهم فاسدي است براي اینکه اولا این آیات شدت ارتباط
را با یکدیگر دارند و پیداست که در یک موقع نازل شده که اول زمان تشریع صوم باشد و نسخ قبل از رسیدن زمان عمل درست
نیست و ثانیا شمول این جمله از باب اطلاق است و آیه قبل مقید است و با ذکر مقید قبلا جایی براي اطلاق نمیماند و مقدمات
حکمت جاري نیست.
وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ مراد از ایام اخر روزهاي غیر شهر رمضان است و آن از شوال تا شعبان موسع است
و وقت معینی براي آنها جعل نشده ولی باید بماه رمضان دیگر نرسد که اگر برسد هم قضا و هم کفاره دارد و آوردن این جمله در
اینجا از باب تکرار نیست زیرا در آیه سابقه زمان عمل معین نشده بود تنها براي تمهید حکم بیان نمود که روزه در ایام معدودي بر
شما واجب شد و مریض و مسافر هم در روزهاي دیگري روزه بگیرند ولی در این آیه زمان فعل را معین فرموده و مریض و مسافر
در آن زمان را هم میفرماید در روزهاي دیگر روزه بگیرند.
یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ خداوند در برداشتن روزه ص: 336
از مریض و مسافر در ماه رمضان و توسعه در زمان قضاء آن، آسانی و سهولت را براي شما اراده نموده و عسر و حرج را از شما
برداشته چنانچه در جعل همه احکام این معنی را اراده نموده و این را دین سهله و سمحه قرار داده است.
این « فعل اللَّه ذلک لیتیسر علیکم و لتکملوا العدة » وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ این جمله عطف بر جمله قبل است باعتبار معنی کانّ تقدیر اینست
روزه در روزهاي غیر ماه رمضان را براي مریض و مسافر قرار داد تا کار را بر شما آسان کند و تعداد روزه را که در ماه رمضان
افطار نمودهاید بعد از آن تمام بجاي آورید تا اگر از فیض وقت که شهر رمضان باشد محروم شدهاید از فیض مقدار و کمیّت
محروم نگردید.
وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ و براي اینکه خداي را بعظمت یاد کنید بر اینکه شما را هدایت کرد چون تشریع صوم براي اتصاف
بصفات ربوبی است و پس از توفیق بانجام وظیفه براي اینکه مبادا صائمین گرفتار عجب شوند باید متذکر عظمت و کبریایی حق
گردند چنانچه در هر امري که انسان در خود یا دیگري احساس بزرگی و عظمت نمود باید تکبیر بگوید و متوجه کبریایی خدا
گردد و شاید علت جعل تکبیرات در بعد از مغرب و عشاء و صبح و نماز عید در شب و روز عید فطر و همچنین تکبیراتی که قبل از
زیارات ائمه وارد شده همین نکته باشد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و براي اینکه خدا را سپاسگزار باشید که چنین حکم پر فائده و با فضیلت
و مثوبتی براي شما وضع نموده و شما را بچنین طاعتی موفق فرموده و از فضائل ماه رمضان و روزه آن شما را برخوردار و بهرهمند
ساخته است.
ص: 337
[سوره البقرة ( 2): آیه 186 ] ..... ص : 337
( وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِي عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ( 186
(و هر گاه بندگان من از من ترا سؤال کنند پس من نزدیکم، دعاي دعا کننده را اجابت میکنم هر وقت مرا بخواند، پس باید از من
طلب اجابت کنند و بمن ایمان آورند تا اینکه رشد یابند) وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِي عَنِّی معنی دعا و آیات وارده در باب دعا و اخبار
و در اینجا بعض نکات تفسیري این آیه را «1» ماثوره در این مورد را در ذیل تفسیر آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ متذکر شدیم
متعرض میشویم اضافه عباد بیاء متکلم یک نوع عنایت از جانب مولی نسبت ببنده است، اشاره به اینکه بنده مملوك مولی است و
» غیر از در خانه مولی جایی ندارد و نباید برود چنانچه در حدیث از امیر المؤمنین روایت شده که در مناجاتش عرض میکند
صفحه 175 از 266
کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزّا ان تکون لی ربّا
فَإِنِّی قَرِیبٌ مراد از قرب خدا ببندگان قرب مکانی نیست زیرا اینگونه نزدیکی از خصوصیات جسم است خداوند منزه از مکان و «
همین «2» جسمانیت است بلکه مراد قرب احاطی است باحاطه قیومیت و معنی استواء بر عرش در آیه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي
بناء بر یک تفسیر و علت اینکه نفرمود بگو اي پیغمبر ببندگانم «3» احاطه است و همچنین است آیه وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
که خدا نزدیک است براي اینست که منتهاي نزدیکی را برساند و حتی واسطه در میان نیاورد چنانچه میفرماید 1- مجلد اول ص
188 -185
-2 سوره طه 5
-3 سوره بقره آیۀ الکرسی
ص: 338
أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ کلمه الداعی چون مقید نیست بخصوص با قرینه مقامیه افاده عموم «1» نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
میکند یعنی هر که خدا را بخواند خدا او را اجابت میکند، منتهی الامر باید بحقیقت دعا و مسئلت متحقق شود و ذلت و فقر خود، و
علم و قدرت حق را بر اجابت دعاي خود بشناسد از همه مأیوس و تنها امیدش بخدا باشد و ضمنا بداند که بسا مصلحت در انجام
مقصد داعی در دنیا نیست خداوند اجابت آن را بآخرت محول مینماید و بالجمله اگر دعا متحقق شود اجابت بدنبال آنست زیرا
وعده الهی تخلف ندارد مگر اینکه شرّي را براي خود یا دیگران از خدا بخواهد که اجابتش عقلا قبیح است.
فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی فاء براي تفریع است یعنی اکنون که دانستید من دعوت داعی را اجابت میکنم پس از من طلب اجابت کنید و این امر
از جانب خدا دلیل بارز دیگري است بر اینکه خداوند اجابت میکند زیرا قبیح است که مولی بغلامش بفرماید که هر چه میخواهی
از من بخواه و او بخواهد و مولی اجابت نکند مگر اینکه مراعات شرایط سؤال از مولی را ننماید و مطابق دستور او رفتار نکند.
وَ لْیُؤْمِنُوا بِی یعنی ایمان بیاورید و اعتقاد و اطمینان داشته باشید که من قادرم بر اعطاء آنچه سؤال میکنید چنانچه این مضمون را در
مجمع و عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده.
لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ تا اینکه بطرف او راه یابید و در خانه غیر او نروید. 1- سوره ق آیه 15
ص: 339
[سوره البقرة ( 2): آیه 187 ] ..... ص : 339
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَۀَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَ کُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا
عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا
الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِ دِ تِلْکَ حُ دُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
(187)
(در شب روزه نزدیکی با زنانتان براي شما حلال شد، آنان پوشش شما و شما پوشش آنان هستید خدا دانست که شما با خویشتن
خیانت کردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما عفو نمود، اکنون با ایشان نزدیکی کنید و طلب کنید آنچه را خدا براي شما نوشته
و بخورید و بیاشامید تا براي شما آشکار شود ریسمان سفید از ریسمان سیاه از صبح، سپس روزه را باتمام برسانید تا شب، و با
زنانتان نزدیکی نکنید و حال آنکه در مساجد معتکف باشید اینها حدود خدایی است پیرامون آن نگردید، اینچنین خداوند آیاتش
حلال مقابل حرام و بمعنی ترخیص است و با واجب و مستحبّ و مباح و « أُحِلَّ لَکُمْ » ( را براي مردم بیان میکند تا پرهیزکار شوند
مکروه سازگار است و حرام بمعنی ممنوع است و بحث در اینکه اشیاء در اصل اولی حظر یعنی منع است تا حلیتش از شرع ثابت
صفحه 176 از 266
» شود یا اصل اولی اباحه است تا حرمتش محقق گردد بحث قلیل الفائده است بعد از آنکه در شریعت مطهره وارد شده که
کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام
و در روایۀ مصعدة بن صدقه ص: 340 «
» میفرماید
و الاشیاء کلها علی هذا حتی تستبین او تقوم به البینۀ
لَیْلَۀَ الصِّیامِ مراد شبی است که روزش روزه میدارید چه روزه واجب باشد یا مستحبّ و چه ماه رمضان باشد و چه غیر آن، چون در «
روز روزه جماع بالاتفاق مفطر است و اگر روزه واجب باشد حرام و مفطر است، و تعبیر بلیلۀ براي اینست که دلالت بر جنس لیل
میکند و همه لیالی صیام را شامل است.
الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ اصل رفث افصاح و تصریح بچیزي است که باید از آن کنایه نمود و در اینجا مراد جماع است چنانچه در آیه
همین معنی مراد است و تعدیه بالی نسائکم براي اینست که متضمن معنی افضاء «1» حج فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِ دالَ فِی الْحَجِّ
یعنی رفتن نزد زنان است و مراد از نسائکم اعمّ از زنان دائمی یا انقطاعی یا کنیزکان است غیر از سایر زنان که مطلقا حرام است.
هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ کنایه از اینکه زنها ساتر عیوب شوهرها و شوهرها ساتر عیوب زنها هستند چنانچه لباس ساتر عورت
است، و حافظ شئون یکدیگر و اسباب زینت هم هستند چنانچه لباس حافظ بدن و باعث زینت انسان است، و این جمله مستأنفه
است و سبب حلال بودن جماع را در شبهاي روزه بیان میکند یعنی چون زن نسبت بمرد بمنزله لباس است و اجتناب از آن در مدت
یک ماه مشکل است و همچنین مرد نسبت بزن، از اینجهت در شبهاي روزه نزدیکی با آنان حلال شد تا این اجتناب قابل تحمل
باشد عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَ کُمْ تختانون از خیانت است و مراد از اختیان بنفس ارتکاب معصیت است و از این جمله
استفاده میشود که قبل از نزول این آیه در لیالی شهر رمضان، جماع یا مطلقا حرام بوده یا بعد از خواب شب، و 1- سوره بقره آیه
193
ص: 341
خداوند تفضلا علی الناس این حکم را نسخ فرمود و بر طبقش اخباري نیز وارد شده که متعرض میشویم و از اینجا استفاده میشود
که حکم صوم با نزول آیه کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ تا آخر آیات سهگانه تشریع شده بود و بر طبقش عمل مینمودند و این آیه بعدا نازل
شد و قسمتی از حکم سابق را نسخ نمود و نمیتوان گفت این آیه با آیات قبل یک مرتبه نازل شده زیرا نسخ قبل از عمل معنی
ندارد و لازمه آن لغو بودن جعل اولی است.
فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ توبه شما را نسبت بخیانت بنفس گذشته پذیرفت و نسبت بآینده این حکم را از شما برداشت.
فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ مباشرت کنایه از جماع و این امر براي ترخیص است نه وجوب زیرا در مقام توهم حظر است و میتوان از آن
» استحباب استفاده نمود طبق حدیثی که در مجمع البیان از اکثر مفسرین نقل میکند که فرمود
انّ اللَّه یحبّ ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بعزائمه
و از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که فرمودند در شبهاي اول هر ماهی جماع مکروه است مگر شهر رمضان بواسطه «
همین آیه.
وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ابتغاء بمعنی طلب است یعنی طلب کنید آنچه را خداوند براي نفع شما جعل نموده و هر چه را خدا براي
شما حلال نموده و شما را در آن رخصت داده بگیرید و آنچه را حرام نموده رها کنید و گفتند مراد از ابتغاء ما کتب اللَّه طلب ذریه
است یعنی مقصد شما از مباشرت زنان تنها قضاء شهوت نباشد بلکه طلب فرزند و بقاء نسل را هم منظور دارید.
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ امر باکل و شرب نیز امر ترخیصی است نه وجوبی زیرا این
صفحه 177 از 266
امر نیز در مقام توهم حظر و منع است. ص: 342
و از این جمله استفاده میشود که اکل و شرب در شب ماه رمضان نیز فی الجمله ممنوع بوده و گفتند بعد از خواب حرام بوده یعنی
اگر بعد از نماز عشاء میخوابیدند و بعدا بیدار میشدند براي آنها اکل و شرب حرام بود و بر طبق این اخباري روایت شده چنانچه در
حضرت صادق علیه » مجمع البیان از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ره حدیثی نقل کرده که خلاصه مضمون آن حدیث اینست که
السّلام فرمود خوردن و آشامیدن در شهر رمضان در شب بعد از خواب حرام بود و نکاح مطلقا در شب و روز ماه رمضان حرام بود
میگفتند برادر عبد اللَّه بن جبیر پیر مردي ضعیف بود و با رسول «1» و مردي از اصحاب رسول خدا که او را خوّات بن جبیر انصاري
خدا در خندق روزه بود پس در شام بخانه آمد و طعام خواست گفتند نخواب تا طعام آماده کنیم ولی پیش از اینکه افطار کند
خواب او را ربود و هنگامی که بیدار شد گفت دیگر بر من حرام است در این شب افطار کنم و فردا صبح که در خندق حاضر شد
بیهوش گردید و رسول خدا او را دید و بر او رقت نمود و نیز جمعی از جوانان در شب رمضان مخفیانه با زنان خود مجامعت
اکل و شرب بعد » مینمودند پس خداوند تبارك و تعالی از روي تفضل این حکم یعنی حرمت جماع در شب ماه رمضان و حرمت
و مراد از خیط ابیض سفیده صبح صادق است که در کنار افق در طرف مشرق مثل یک خط مستطیلی عرضا « از نوم را برداشت
کشیده میشود و بالاي آن خط سیاهی است که همان سیاهی شب باشد.
و کلمه من الفجر بیان خیط ابیض است و مراد فجر ثانی است که فجر صادقش میگویند نه فجر اول که فجر کاذبش نامند و مانند
خط سفید عمودي شبیه دم گرگ ظاهر میشود و از اینجهت آن را ذنب السرحان نامند. 1- در جمع الجوامع معطم بن جبیر برادر
عبد اللَّه ابن جبیر ضبط نموده ولی در قمی و کافی و فقیه و عیاشی خوات بن جبیر ضبط شده.
ص: 343
ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ غایت داخل در مغیی نیست یعنی مدت روزه آخر روز است که باول شب وصل میشود که عبارت از
استتار تمام قرص خورشید در تمام نقاط شهر از سطح زمین تا بالاي کوه است و شناخته میشود بذهاب سرخی از طرف مغرب تا
بالاي سر یعنی نصف سطح بالا از سرخی خالی شود و سرخی بطرف مشرق بیفتد و بمجرد غروب شمس از نظر که مذهب عامه و
جماعتی از خاصه است نمیتوان افطار نمود.
وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِ دِ عکوف و اعتکاف بمعنی اقامت در جایی است و اعتکاف در اصطلاح فقه عبارت از
اقامت در بعضی مساجد براي عبادت است و آن داراي احکام و مسائلی است که فقهاء در کتب فقهیه بعد از کتاب صوم متعرض
میشوند و اقلّ اعتکاف سه روز است دو روز اول مستحبّ و روز سوم واجب است و همچنین روز چهارم و پنجم مستحبّ و روز
ششم واجب و هکذا هر دو روز مستحبّ و روز سوم واجب میشود و اعتکاف بسا بنذر و سایر موجبات واجب میگردد.
و لازم است که در یکی از چهار مسجد (مسجد الحرام- مسجد النبی- مسجد اقصی- مسجد کوفه) یا در مساجد جامعه در سایر
بلاد باشد و در مدت اعتکاف باید از مسجد خارج نشود مگر براي امر ضروري و روزه شرط صحت اعتکاف است و جماع مطلقا
(در شب و روز) در ایام اعتکاف حرام است چنانچه مفاد همین جمله است و سایر فروع این مسئله مربوط بکتب فقهیه است تِلْکَ
حُ دُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها یعنی این احکامی که درباره روزه و اعتکاف گفته شد حدود الهی است و حدّ عبارت از منتهی هر چیزي و
حاجز بین دو چیز است و براي هر چیز حدّي است که تا آن حدّ مربوط بآن شیئی است مثلا اخلاق حسنه هر یک داراي حدّي است
که اگر از آن تجاوز نمود بجانب افراط یا تفریط میرسد و همچنین است عقائد و افعال و سایر امور که همه محدود بحدي أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 344
هستند و غیر محدود تنها ذات اقدس حق تبارك و تعالی است که به هیچ وجه محدود بحدي نیست.
و مفاد (لا تقربوها) همین است یعنی نزدیک بحدّ نشوید مبادا داخل « الشیء اذا جاوز عن حدّه انعکس الی ضدّه » : و حکماء گفتهاند
صفحه 178 از 266
در آن شده و مرتکب حرام گردید چنانچه در فرائد حدیثی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده که قسمتی از آن اینست
(فمن یرتع غنمه حول الحمی یوشک ان یدخلها)
و از این جمله از آیات استفاده میشود که هیچگونه تصرف و دخالتی در احکام شرع نمیتوان نمود.
کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ خداوند آیات خود را از اوامر و نواهی و حجج و ادله و احکام براي نفع عموم مردم بیان
میکند و غرض اصلی حصول تقوي یعنی ترك محرمات و فعل طاعات و انجام وظائف عبودیت میباشد.